سُفَند (فلاخن) در فرهنگ تالش
سُفَند (فلاخن)
«فَلاخَن» یا قلابسنگ، ابزاری جنگی بود که برای پرتاب چیزهایی مانند سنگ از آن بهره میبردند. فلاخن از رشتهای پشمی یا ابریشمی ساخته میشده است. امروز بیشتر در نزد چوپانان کاربرد دارد.
فلاخن در متنهای پارسی به گونه: (فلاخان، فلخمان، پلخمان، فلماخن، بلخم، دستاسنگ، دست سنگ، قلباسنگ، فلماسنگ، کلاسنگ و کلماسنگ) نیز نوشتهشده است. در برخی از شعرهای پارسی نیز به کار رفته است مانند این شعر از جامی:
نخستین خواند استادان پرفن که بستند از برایش یک فلاخن
فلاخن یک جنگافزار کهن است که خاستگاهش به درستی آشکار نیست ولی به نظر می رسد در دوره نوسنگی در حوزه مدیترانه بیشتر کاربرد داشتهاست. اگر استرالیا را مستثنی بگیریم میتوان گفت که فلاخن در همهجای جهان زمانی کاربردی داشتهاست. البته آشکار نیست که گسترش این ابزار در پیوند با مردمان کهن با یکدیگر بوده است یا اینکه مردمان پراکنده خودشان جداگانه به این اختراع رسیدهاند.
هومر و بسیاری از نویسندگان یونانی به این جنگافزار اشاره کردهاند. در ۴۰۱ (پیش از میلاد) یونانیان در جنگ با اردشیر دوم هخامنشی از سپاه فلاخنانداز او بسیار آسیب دیدند و به ستوه آمدند. (ویکی پدیا)
سُفَند یکی از ابزارهای جنگی تالشان بوده که هنوز هم درمیان چوپانها کاربرد دارد و برای هدایت دامها از آن استفاده میکنند بدین صورت که سنگی را در قلاب سُفند قرار میدهند و به سوی دامها پرتاب میکنند تا دامهایی که درخلاف مسیر مورد نظر حرکت میکنند را به مسیر برگردانند. سرعت پرتاب سنگ با این وسیله بسیار بالاست و به راحتی میتواند یک انسان را از پای درآورد. وقتی سنگ را در سُفند قرار میدهند آن را چند بار بالای سرمی چرخانند تا سنگ باسرعت بیشتری پرتاب شود. بنده افرادی را دیدهام که تبحر خاصی در پرتاب سنگ با این وسیله دارند و به راحتی میتوانند هدف مورد نظرشان را نشانه گرفته و سنگ پرتابی را به هدف بزنند. به نظر بنده خود کلمه سُفند که آنرا سُپند هم تلفظ میکنند متشکل از دو جزءاست: (س + فَند) که «س» همان سنگ است که در اسالم به سنگ، «س» گفته میشود و قسمت دوم، «فند» یا همان وَند که بن فعل «انداختن» است مثل بَی وَند که میشود بی انداز. در نتیجه این کلمه سفند/سپند معنی «سنگ انداز» را میدهد.
و یا احتمال دارد سغوَند بوده که درمنطقه خطبه سرا و کشلی سغ را سنگ معنی میکنند که غ حذف شده و به صورت سُفَند یا سُپَند تلفظ میشود.
متن و تصویر از: آقای رحیم شایگان