تفاوت در گویش چرا؟
تفاوت از زمین تا آسمان نیست ولی هست . زبان تالشی هم همانند زبان فارسی بر گرفته از زبان اوستائی یا زند که کتاب زردشت با آن نوشته شده است و زبان فارسی قدیم که کتیبه های شاهان هخامنشی با آن بر روی سنگها حک شده است و زبان پهلوی که زبان شاهان اشکانی وساسانی است .
میتوان گفت این زبان ریشه در تاریخ نه بلکه ریشه در ماقبل تاریخ دارد . یعنی چه؟ یعنی اگر تاریخ رسمی 6000 سال قدمت دارد یعنی6000 سال از زمان تشکیل حکومت یا کشور داری در جهان میگذرد , ماقبل تاریخ از قدمتی حد اقل 3500000سال قدمت خبر میدهد یعنی انسان بیش از 3 میلیون و پانصد هزار سال است که بر روی کره ی خاکی حضور داشته ودارد, واین واقعیتی است که گوینده اش هرودوت و کتزیاس و آن دیگر تاریخ نگارانی که تا این زمان راست و دروغ را بهم بافته اند و به خورد اجتماع جهانی داده اند نیست بلکه گوینده اش شاخه ای از علم است که به کمک تاریخ مکتوب جهانی شتافته و آن باستان شناسی است , همانی است که بدواً با حدس و گمان و امروزه با پیشرفته ترین ابزارهاری علمی به کاوش نه تنها زمین بلکه جهانی که در آن قرارداریم پرداخته است . اینکه گفته میشود جهان از قدمتی 14 میلیارد ساله برخوردار است واز عمر منظومه ی شمسی چهار و نیم میلیارد سال میگذرد , اینها جملگی در باستان شناسی مطرح وبا ابزارهای دقیق سنجیده شده است اما این سخن در اینجا هم فیصله یافته نیست بلکه دنباله دار است . چرا ؟ چون علم هیچ چیزی را به قطع و یقین ختم نمی کند , داده های علمی مطلق نیست نسبی است ممکن که نه حتمی است آنچه را که امروز یافته شده با تلاش و تحقیق مجدانه ای که در پیش رو است البته که در آینده چنین نیست و نخواهد بود . آینده به گذشته نمی بازد . برد با آینده است . در آینده بشر از مشکلات امروزی رنج نخواهد برد , با ابزارهای امروزی به درمان خویش نخواهد پرداخت , با آلات امروزی به مسافرت نخواهد رفت , آینده ی پیش روی آدمی زیباست و به گونه ای دیگر رقم خواهد خورد .
سخن از زبان تالشی بود که ریشه اش معلوم شد , حتی در گیلان ما یعنی در جنوب قله ی درفک باستان شناسی موفق به کشف دو غار بنام غارهای رشی دربند شده که سابقه ی حضور آدمی در این ناحیه ی بیخ گوش ما از مرز 230 هزار سال هم گذشته , حال چرا چنین زبانی با این همه فراز و نشیب امروزه روی به ورطه فراموشی , به نابودی و اضمحلال نهاده است ؟ چه شده مگر گویندگان و باشندگانش از تلاش و کوشش باز مانده اند ؟ بر زبان تالشی مگر چه رفته است ؟ سخن به اینجا که رسیده است لازم است نکات نا گفته و نا شنیده هم اندکی گفته آید تا گوشه های تاریک و تاریخی آن آشکار گردد . اگر در محدوده ی جغرافیائی مملکت خویش یعنی ایران عزیز کمی دقت به خرج دهیم با اندکی تامل در خواهیم یافت که تعدادی مشخص از اقوام ایرانی اینجا و آنجا سکنی گزیده اند که این مسئله و این پراکندگی بیشتر متوجه ی باشندگان قدیمی همانند کردها وتالش ها و تات ها بوده و کمتر به سایر اقوام البته قومی که داعیه ی سرکردگی و فرمانروائی داشته مثتثنی است .
برداشت از چنین پراکندگیها, موید این نظر خواهد بود که واقعه ای باید رخ داده باشد . به یقین باید گفت که کار و بیماری و سیل وزلزله و سایر موارد مشابه نمیتواند عامل چنین رویدادی قلمداد گردد آنچه بوده بخشی بی کفایتی و بی تدبیری حاکمان وقت بوده که با جنگی بی دلیل و بی ابزار پاره ای از خاک وطن را با همه امکانات وساکنینش به غیر سپرده و تعدادی از افرادشجاع وجسور و معترض به بیعدالتی و نا روائی هم هراز گاه از جانب حاکمان وقت تبعید شده اند . اینکه شنیده ودیده میشود فلان نقطه گنج دارد و نسخه اش در دست هست , همین است . به بزرگ ایل دستور داده شده که باید با ایل و تبار به فلان نقطه بکوچد واو یعنی بزرگ ایل زیر مجموعه اش را جمع کرده اجناس گرانبهایشان را لیست کرده و با حضور همه در زیر سنگی و یا درختی و یا روی تپه ای مدفون ساخته و گفته است این کار را برای حفظ اموال میکنیم تا نصیب غارتگران احتمالی نشود و انشاءالله از تبعید به زودی باز خواهیم گشت و بعد زمان به درازا و آن نوشته دست بدست تا این زمان که این حقیر عامل تحریر آن شده آری موضوع همین است . شکلی دیگر از کنترل به حاشیه راندن و بی توجهی به خواستهای به حق بوده است , فرمانروائی کادوس با آن عظمت بعد از شکست و سر به طاعت گذاشتن و یا انزوا به رشته کوه های سرسبز پناه برده و جز دامداری نمیتوانسته به کار دیگری روی آورد زیرا که امکان فعالیت نسبت به رشته های دیگر کاری از آن گرفته شده بوده است . حال در این رشته کوه های طویل حدود چهارصد کیلو متری و با عرض کم و پارگیهای طبیعی اش از قبیل دره ها و رود های صعب العبور از سپید رود تا کورا چگونه باید همفکر و هم زبان بود ؟ عامل اصلی زنده ماندن آدمی ارتباط بوده و هست این امر بر کسی پوشیده نبوده و نیست که این ارتباط دور
ادور خود نوعی جدائی و ساز دیگر نواختن است . از سپید رود تا کورا رودها و بیشمار بریدگیها خود عامل گسست ارتباطی خواهد بود . چناررود , قلعه رود , گشت رود , ماسوله رود , سیا و رود , خالکا رود , مرغک رود , شفارود , ویسا رود , ناو رود, دینا چال رود , طولا رود , کرگانرود , لیسا رود , آسا رود , و ... آیا با این درازا و با این اندک عرض میتوان کنش و گویش و جهش یکسان داشت ؟ همگونی در کار و ترقی و فرهنگ و تمدن زمانی مقدور و میسر است که فاصله ها اندک باشد . حضور جمعی پایه ی فرهنگی است , یکجا نشینی و شهر نشینی اساس تمدن است . در چنین مکان و فضای جغرافیائی ماندن خود هنری است ستودنی . زندگی با سایش استخوانها , خور و خواب با حداقل امکانات , لذت و آسایش و تفریح و تفرج هیچ . این شاخه شاخه شدن ها , این دورادوری , این نا مطلوبی زندگی چگونه میتوانسته به زبانی یکدست دست رسی داشته باشد ؟ روی این اصل است که من میگویم " ماشی " وتو میگوئی " مانی " و او میگوید " ماشل "
فرق هست فرق در گویش ( لهجه ) نه در زبان
فرق هست نه از زمین تا آسمان .
مرداد ماه 95
به قلم: آقای محمدرضا فدائی