منطقه قومی تالش که یکی از نواحی ایرانی محل سکونت قوم تالش است با مساحتی حدود ۲۳۷۳ کیلومتر مربع که در شمال غرب گیلان قرار دارد، یک سوم خاک استان گیلان را تشکیل میدهد. این شهرستان که نام خود را از قوم تالش گرفته و به استناد منابع و شواهد بسیار، بازمانده اقوام کادوس باستان و از همسایگان دیرین قوم گیل میباشد، از غرب به استان اردبیل از شمال به آستارا و از جنوب به رودبار و از شرق به دریای خزر و انزلی محدود شده و شامل شهرستانهای آستارا، تالش، ماسال،شاندرمن، رضوانشهر، صومعه سرا ،فومن ،شفت میباشد، همچنین جمعیت زیادی از تالشان در رشت و امام زاده هاشم و رودبار استان گیلان ساکن میباشند. علاوه بر این مردم مناطق عنبران (از توابع شهرستان نمین) و شاهرود و کلور (از توابع شهرستان خلخال) در استان اردبیل نیز تالش هستند.
تالش از سه جهت به کوههای تالش که ادامه رشته کوههای البرز هستند و از طرف دیگر به دریای خزر منتهی میشود. کشف آثار تمدن ۴۵۰۰ ساله در ییلاق (نوه دیی) تالش جلوههای بیشتری به این منطقه خوش آب و هوا دادهاست. همین تاریخ پرافتخار باعث شده تا سالشمار کادوسی مبدأی خود را سال ۱۵۵۸ قبل از میلاد قرار دهد.
مردم تالش به زبان تالشی تکلم مینمایندکه نزدیکترین زبان به زبان اوستایی میباشد. بخش اعظمی از تالش طی عهدنامههای گلستان و ترکمانچای از آن جدا شده و به روسیه ملحق شدند و هم اکنون تحت حاکمیت جمهوری آذربایجان میباشد.
از محصولات توليد شده در تالش ميتوان به برنج، توتون و مرکبات وچاي اشاره کرد. اين تنوع و فراواني محصولات سبب شده که تالش بازارهاي هفتگي پررونقي داشته باشد. از آن جمله ميتوان به يکشنبه بازار چوبر که اختصاص به معاملات دام دارد، پنجشنبه بازار شاندرمن که در آن انواع نهالها، دست ساختههاي پشمي و نخي و فراوردههاي محلي مواد غذايي عرضه ميشود همچنين ميتوان به چهارشنبه بازار رضوانشهر و پنجشنبه بازار تالش وسه شنبه بازار فومن اشاره کرد که در آن اغلب زنان و مردان با لباسهاي محلي حاضر شده و محصولات منطقهاي خود شامل برنج، انواع سبزيها و ميوههاي درختي را به فروش ميرسانند.
شاليزارهاي تالش با چشم انداز زيبا - کاخ سبز سردار امجد در هشتپر تالش- کاخ مير احمد خان تالشخان اف در لنکران (مرکز تالشخانات در قرن ??وجدا شده از ايران)- جاده گيسوم تالش - پارک ملي هيراکانا واقع در جمهوري آذربايجان مابين آستارا و لنکران -ياناربلاق يا چشمه سوزان در منطقه آرچيوان نزديک آستاراي جمهوري آذربايجان و روستاي تاريخي نوا ديي و ييلاق مريان وشهرک تاريخي ماسوله ودژتاريخي قلعه رودخان فومن واماکن زيارتي شاهزاده ابراهيم شفت، که همه ساله پذيراي ميليونها ايراني و جهانگرد ميباشد ديده ميشود. جادههاي تالش در ايران از بالاترين درصد تصادفات (طبق آمار منتشره از راهنمايي و رانندگي ايران) برخوردار است.
کادوس ها يا کادوسيان که در منابع تاريخي قديمي آن را کاتي شان يا کاتوزيان مي گفتند از قبايل مهم ومستقل بوده اند و تالش هاي کنوني بر اساس منابع تاريخي همان کادوسي ها هستند که اکنون در غرب گيلان و شرق اردبيل حضور دارند و در گذشته از نظر سياسي قدرت مسلط منطقه را تشکيل مي دادند و زندگي آنان بيشتر بر مبناي نيمه شباني استوار بود، اما با توسعه ي کشت غلات در ناحيه تالش و پاره اي از کشت هايي مانند چاي و توتون در فومنات شکل زندگي آنان تغيير يافت و به يکجا نشيني تبديل شد . گفته مي شود کادوس يوناني شده کلمه تالوش است که در قرون بعد طالش يا تالش شده است .نامي که يوناني ها بر مردم سرزمين گيلان يعني گيل ها نيزداده اند .
امروزه منطقه قومي تالش در يک موقعيت قوسي شکل از رودبار به سوي کوه هاي تالش تالنکران جمهوري آذربايجان کشيده شده است وتازمان ملحق شدن بخشي از قوم تالش به روسيه در قرار داد گلستان ،تمام تالش ها در ترکيب ملي قرار داشتند
اعضای بدن به زبان تالشی
گروه زبان و فرهنگ تالش
فارسی |
تالشی |
فارسی |
تالشی |
بینی |
وینی |
گلو |
مْل/لوک |
ناخن |
مَنگْر/نَنگر |
دنده |
چَپَر/چَپَردَه |
لُپ |
جْل |
ساعد دست |
بیلَگ/بیلَنگْ |
مژه |
میجَه |
کتف |
خْیَه/حیَهسَ |
چشم |
چَم/چَش |
زیربغل |
کَشَه بْن |
اَبرو |
بْرَ / بْ اَ |
کمر |
مینَ/مونَه |
پیشانی |
چَکوت |
شکم |
لَوَ/تْر |
مچ پا |
چْقْ |
رگ |
رَ/رَق |
زبان |
زْوون |
چانه |
چونَه |
قلب |
دیل/دْل |
کلیه |
وِک |
شش-ریه |
پْف |
جگر |
جیگر/جیگَ |
استخوان |
اَسْتَه |
روده |
رواَ |
کیسه صفرا |
زال/زُ |
نای |
خْلْخ |
مِری |
سْرَ رواَ |
صورت |
دْیم |
لَب |
لْوْ |
با تشکر از کانال تالشیان در تلگرام
|
سه شولون به سه شب وسط تابستان یعنی ١٤-١٥-١٦ مرداد ماه که دمای هوا در این سه شبانه روز بسیار بالاتر از سایر روزهی تابستان به همراه شرجی طاقت فرساست ،گویند.
علت نامگذاری سه شولون که تالشان این سه شب را خطرناک دانسته و به ییلاقات می رفتند از قرار زیراست :
سینه به سینه از بزرگان نقل شده است در ادوار گذشته بعلت گرم شدن بیش از حد کره زمین وعدم بارش باران (بخیل شدن آسمان نسبت به زمین ) وآب شدن یخهای قطبی و پر آب شدن رودخانه وولگا وافزایش شدید آب ورودی های دریای خزر، اکثر قسمتهای پست و هموار حاشیه خزر بویژه جلگه گیلان و منطقه تالش زیر آب می رفت و زندگی تالشان بنا به موقعیت منطقه در فصل زمستان در جنگل و مناطق پست ودر تابستان در ارتفاعات ییلاقی سپری می شد.
آنان که از تمکن مالی خوبی برخوردار بودند بطور دایم ساکن ییلاقات بوده اند.
پس از گذشت زمان پیشروی آب در جلگه گیلان و اتمام دوره بارندگی ، مجداداً یخ زدن قطب شمال شروع شده وعقب نشینی آب خزر آغاز می شد. مجددا تالشان به حاشیه خزر یعنی همواری روی آورده ومشغول کشت برنج می شدند.
با عقب نشینی آب از جلگه خزری کماکان عمق آب سفره زیر زمین و رطوبت در همواری گیلان بالابود.
قسمتهایی از منطقه که امکان برگشت آب نبود به صورت مرداب و باتلاق باقی می ماند .
با توجه به اینکه امکانات رفاهی مانند سیستم های برودتی و سرمایشی و آب آشامیدنی خنک به دلیل نبود برق مهیا نبود و مردم به ناچار مجبور به استفاده از آب نهر وچاه نسبتا غیر بهداشتی بودند.
اکثر مردم روزهای گرم را در ییلاق سپری می کردند ، ولی عده ای نیز در این سه شبانه روز که شدت گرما و رطوبت در اوج خود قرار داشت جهت حفاظت از مزارع برنج مجبور به سکونت سه شولون در جلگه بودند ، گرما زده شده و مبتلا به تب شدید می شدند و حتی کسانی جان خود را از شدت گرما و شرجی از دست می دادند.
گذشتگان علت مرگ و میر و بیماری در این فصل سال در جلگه گیلان را گرمای شدید سه شبانه روز دانسته و آنرا سه شولون نام نهاده و توصیه کرده اند احدی دراین سه شب در جلگه نمانده وبه ییلاق برود.
گرمی شدید باعث تب شدید شده و با توجه به اینکه تب فصل گرما به مراتب خطرناکتر از تب فصل سرماست .این موضوع یکی از علل حساسیت تالشان قدیم به سه شولون بوده است.
انتشار یافته در کانال کانال چوئه ژیه
به نام خدا
(بازنگری در چگونگی برگزاری جشنواره های فرهنگی هنری و ورزشی شهرستان رضوانشهر)
با احترام به همه ی کسانی که در برگزاری جشنوارهای ییلاقات رضوانشهر، تلاش صادقانه ای دارند.
یکی از جشن هایی که عمدتاً در ییلاقات شهرستان : برن و جهانگریه برگزار می گردد با نواقص عمده ای روبرو می باشد که امید است مسولین و دست اندرکاران این جشنواره ها آن را رفع نمایند:
1-عدم برنامه ریزی مدون ، کارشناسانه و به روز
2-اجرای برنامه های فرهنگی هنری در سطح پایین و تکراری در سنوات مختلف
3-عدم نوآوری در برنامه ها که گاه اشخاص و حتی اجرای برنامه ها چندین سال است که به صورت یکسان انجام می گیرد
4-عدم تخصص روسای ادارات فرهنگی هنری که این عامل، باعث عدم شناخت حیطه های کار فرهنگی هنری و هنرمندان برتر بوده و در نتیجه عدم اجرای برنامه ها ی وزین و ماندگار توسط اساتید برتر در این روز
5-اجرای برنامه های غیر بومی در سطح شهرستان و نهادینه کردن آیین و رسوم غیر بومی در منطقه
6-صرفاً اجرای برنامه و پر کردن رزومه ی کاری بدون توجه به محتوای آن
7-آسیب رسانی جدی به طبیعت در روز جشنواره و هجوم بدون برنامه ریزی شده ی مردم درآن روز
8-رویت صحنه های زشت کشتار گوسفندان در این روز و مصرف بیش از حد غذاهای گوشتی و پخت آن بعضاً در جنگل های اطراف؛ در حالیکه این جشنواره باید بهترین روز برای نهادینه کردن یک روز با غذاهای سالم، سبک ، مناسب و طبیعی و همچنین توصیه به همه بابت یک روز ورزشی و فرهنگی باشد
9-استفاده ی ابزاری از اسب های بومی در مسابقه ی اسب سواری در شرایط غیر استاندارد و موقعیت نامناسب که این امر می تواند یکی از مصادیق جدی حیوان آزاری باشد
10-عدم رعایت مفاهیم ارزشمند حفظ محیط زیست و عدم توجه به فرهنگسازی و نهادینه کردن اصول بنیادین حفظ و نگهداری محیط مناسب زندگی
11-عدم استفاده ی بهینه از جمعیت مردم در این روز که می توان با اجرای برنامه های جانبی : نمایشگاه کتاب و محصولات فرهنگی، ایجاد غرفه های آموزشی برای حفاظت از منابع طبیعی و حفظ محیط زیست ، تاسیس غرفه های کارگاهی برای توجیه مردم در زندگی با محیط زیست و نگهداری منابع و مواهب الهی و فرهنگ سازی در این وادی و ارائه ی پیام های اخلاقی و ... این جشنواره را پر بار نمود
با اطلاع ازموارد فوق و مواردی که در این مقال نیامده ، می توان با ارائه ی برنامه های مدون این جشنواره ها را به فرصتی مناسب برای اجرای برنامه های وزین فرهنگی هنری و ورزشی تبدیل کرد تا خانواده ها در یک روز در طبیعت، از برنامه های پر نشاط و شادابی برخوردار شوند .
اینجانب به عنوان یک عضو کوچک جامعه ی فرهنگی هنری با تهیه و تدوین طرحی مناسب که برخاسته از پژوهش و تحقیقات گسترده بوده و در صورت مناسب می توان آنرا اجرا نمود، پیشنهاد می دهم:
1-با اجرای درست و پر محتوای این جشنواره می توان آن را در فصول مختلف(بهاره، زمستانه،پاییزه و تابستانه) در مکان های مختلف: ییلاقات ، سواحل و حتی جنگل ها برگزار نمود
2-این جشنواره را می توان در سطح کلان به صورت یک فرهنگ و نماد ملی- منطقه ای مطرح کرد و حتی در سازمان های بین المللی مانند یونسکو به نام کشور و شهرستانمان ثبت کرد که این امر می تواند جدای جذب گردشگر داخلی ، حتی در جذب گردشگران خارجی نیز موثر باشد
3-معرفی این روز( روز جشنواره) به روز بدون دخانیات می تواند از مناظر زشتی که بعضا خانواده ها با آن همراه هستند؛ دیدن قلیان ها در کنار خانواده ها و متاسفانه معرفی این پدیده ی شوم به نسل امروز به عنوان یک تفریح خانوادگی که آثار سوء آن می تواند نسل های بعدی را دچار مشکلات و معضلات اخلاق و سلامت کند، می تواند یکی دیگر از پیشنهادات باشد
4-اختصاص دادن یک روز کامل به این جشنواره و استفاده از خانواده ها به صورت عملی در یک اقدام کوهنوردی جمعی و عدم استفاده از خودرو در منطقه و بالاخص در مکان های مسابقه و جشنواره و یا هدایت کردن خودرو ها در پایین دست ها، می تواند در شور و نشاط اجرای برنامه ها مفید باشد و یک روز به یادماندنی در خاطرات خانواده ها به خود اختصاص دهد و ...
امید است که مسولین در صدد بهتر برگزار کردن این جشنواره ها برآیند که البته این امر محقق نخواهد شد مگراینکه اجرای این برنامه ها بدست اهل فن و صاحبان اندیشه و نخبگان فرهنگی هنری و ورزشی و مسولینی که خود در این امر دغدغه داشته باشند و اهل نظر باشند، صورت گیرد.
با تشکر
نگارنده: پرویز شفاعتی بتاریخ 17 مرداد1395
یکی از بازی های محلی بازی ویز ویزینه هست که اغلب در روزهای نوروز انجام میشد. ویز در زبان تالشی به معنای گردو است.
در این بازی، دایره بزرگ فرضی میکشیدند و تعدادی گردو در وسط روی خط راست گذاشته و بازیکنان به نوبت باید از بیرون دایره با سنگ به گردوها ضربه بزنند. هر تعداد گردویی که با ضربه آن از دایره بیرون می انداختند به آن شخص تعلق میگرفت و به این ترتیب بازی ادامه می یافت.
نویسنده: خانم فلاحتی از شهر تالش نشین عنبران
یکی از بازی های دست جمعی دختر بچه ها وحتی جوانها در ییلاقات در گذشته و در آرامش محیط پر انرژی ییلاق که به دور از همهمه های امروزی بود بازی دسته جمعی نشاط آفرین بچه ها و نوجوانان وحتی جوانان فرقی نداشت چون با این هم آهنگی بینشان صمیمیت و دوستی بوجود می آمد و بچه از بزرگتران خود آمادگی کار و ایستادگی در برابر مشکلات را می آموختند و زبده و نترس بار می آمدند.
دومه دومه مزا (بازی گرگ وچوپان) بود . که یک نفر که از همه بزرگتر بود به عنوان چوپان، بقیه بره و گوسفند می شدند و در ردیف پشت هم را میگرفتند و آخرین نفر که پشت به بقیه می ایستاد، سگ گله می شد ویک نفر هم که ظاهراً خشن تر بود و دور این گروه در حرکت بود گرگ میشد و هی داد میزد: «گِرمو گِرم» و چوپان هم میگفت: «نِشای گِتن» و گرگه که با قسم و تهدید میگفت: «چمِ گاز تری تره» چوپان میگفت: «اِسپه ای دارم جنگی تره وچمِ داز تری تره» وبه این تر تیب بازی با شور و نشاط ادامه می یافت و گاهی گرگه یک بره ای را هم از این وسط میبرد جالب توجه این بود که بچه ها به شدت غرق در صحنه می شدند و نفری را که گرگ میشد گرگ می دانستند وجیغ و دادشان به هوا بود.
نویسنده: خانم زلیخا صبا
عکس از: خانم الناز وزیری